حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

حسرت پرواز

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد...

 

 

ساده مثل شب یه دیار دورافتاده، از بام این شهر غریب که نزدیکترین جاست به آسمان و

در بین نور این ستاره‌ها که به تماشای من نشسته‌اند بالهایم را باز کردم تا پرواز کنم...

به همین سادگی.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نگار دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 00:44 http://www.jootii.blogsky.com

یه بار منم پرواز می کنم ..به همین سادگی.....

عبداله دوشنبه 24 دی 1386 ساعت 15:47 http://damdami2.blogsky.com

لوتی من که واست اس ام اس فرستادم.اینجا اونقدر سرد و برفیه که نمیشه بیرون امد.خونه اینترنت ندارم که وصل شم.ای دیم هک شده.و کلی چیزای دیگه که نمیشه واست بگم.من دلم برات تنگ شده.یکی از همین روزا بهت زنگ می زنم.دیگه چی واست بنویسم.تو که باز زدی به جاده خاکی!نگرانمون نکن.بازم می گم در گیر یادتم سالار.

در پناه هو

الف.کاف سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 07:16

من بگم بقیه‌ی چیزایی که جناب عبدالله می‌خواستن بگم رو؟!

.)

گابریل گارسیا مارکز سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 14:05

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد